سبحان حاجی زاده

در این وبلاگ خاطرات و سایر چیز ها رو می گذارم

در این وبلاگ خاطرات و سایر چیز ها رو می گذارم

<a href="https://uupload.ir/view/inshot_۲۰۲۳۰۳۲۶_۲۲۴۷۲۲۵۴۴_864x432_xhyp.mp4/" target="_blank"><img src="https://s8.uupload.ir/css/images/udl6.png" border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>

این لینک ویدیو ماست کلیک کنید.

 

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که باز بینم دیدار آشنا را

ده‌روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقهٔ گل‌ومل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانهٔ سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ‌وش که صوفی ام‌الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبلة العذارا

هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینهٔ سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی‌گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ مِی‌ْآلود

ای شیخ پاک‌دامن معذور دار ما را

 

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

 

صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

بنام پروردگار یکتا

سلام امروزم آمدیم با یک کتاب دیگر اسم کتاب ما هست پیامبر و قصه هایش در آن قصه های جورواجور از زندگانی رسول خدا حضرت محمد هست مثلا فریب ممنوع،پیر جوان می شود و سایر این کتاب برای کلاس اول تا دانشگاه خوب است و برای استفاده ی نوجوان و کودکان است اطلاعات و نکاتی هم دارد که در آخر جمله براتون توضیح میدم این کتاب جلد اول است عکس را در زیر نمایش میدم با اطلاعات کتاب:

نویسنده:غلامرضا حیدری ابهری 

طراح گرافیک:سعید دین پناه 

تصویرگر:هدی حدادی

ناظر فنی چاپ:محمدعلی فرجادی

چاپخانه:خاتم الانبیاء

صحافی:همت

نوبت چاپ:اول-1399

شمارگان:5000

دفتر نشر قم:31653-025

سامانه پیامک:30002408

.jamalnashr-ir

مرکز پخش {شرکت پاتوق}: 31077 - 025

بنام پروردگار یکتا

معرفی کتاب ناصر خسرو قبادیانی 

ناصر خسرو یک کتاب است که ناشر آن خلاق است یک کتاب از سفرنامه ی ناصر خسرو است که مثلا به عکه بیت المقدس مکه مدینه نیشابور و سایر سفر کرده و این کتاب درباره ی سفرش است بالای آن نوشته شده داستانهای کهن ایرانی و شناستامه ی آن در زیر است 

نوشته شده در شناسنامه ی کتاب:

گردآوری متن:رحمت الله رضایی 

ویراستار:سیده زینب جوادی

نوبت چاپ:1397

چاپ:سجده 

قیمت:9500 تومان 

مرکز پخش:تهران، خیابان لبافی نژاد،پلاک 117 ،زنگ اول 

تلفن:66959971_66401731 

شمارگان:1000 نسخه

 

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 

مدیر وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

آزمون ساخته شده توسط من

دریافت
حجم: 188 کیلوبایت
این pdf را دانلود کنید و از ان لذت ببرید 

توضیح کاربرد آزمون: 

این یک آزمون دشوار برای کلاس اول است این مخصوص کلاس اول هست که براتون حجم و دریافت گذاشتم که دانلودش کنید 

ممنون

 

مدیر وبلاگ 

انتشار شده در: دی 1400 ساعت 9:05

جوامع الحکایات قابوسنامه

این کتاب مناسب ترین کتاب برای کودکان است و 36 قصه دارد نویسنده ی این کتاب سرکار خانم زینب علیزاده لوشابی می باشد و مجموعه ی قصه های کهن می باشد و ناشر آن هنارس است و تصویرگر خانم حکیمه شریفی و نوبت چاپ 1394 می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داستان ارزش علم از جوامع الحکایات قابوسنامه

این کتاب مناسب ترین کتاب برای کودکان است و 36 قصه دارد نویسنده ی این کتاب سرکار خانم زینب علیزاده لوشابی می باشد و مجموعه ی قصه های کهن می باشد و ناشر آن هنارس است و از این قصه های کهن امیدوارم لذت برده باشید 

ممنون 

سبحان حاجی زاده

 

 

 

 

 

 

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

باسلام خاطره ی شب یلدا رو براتون تعریف می کنم شب یلدا  اولین شب فصل زمستان است و روز تولد داداشم سعید  هست. آن روز بهترین  روز زندگی من بود برای اینکه تولد یک دونه داداشم بوده من و پدر و مادرم دوستم حلما و مامان و باباش رو به خونه مون دعوت کردیم بیاد شب یلدا هر وقت آمدن کلی خوش گذرونی در خانه کردیم من  و حلما با هم حافظ خوانی  کردیم من 2 غزل از حافظ ، 1 داستان از شاهنامه فردوسی  و 1 غزل از دیوان شمس مولانا برایشان خواندم  و حلما  دوستم غزل یا رب این  نوگل خندان و گل عذاری را از حفظ برای ما  خواند. من با کمک مامانم یک کیک هندوانه ای درست کردیم که خیلی زیبا شده بود که شمع  کیک داداشم رو یک بار من و یک بار دوستم فوت کردیم بعد  یکم صحبت کردیم و کیک و ژله و توت فرنگی و کلی چیز خوردیم و بعد حلما دوستم رفت.

یادم رفت بهتون بگم حلما برای من و سعید  کادو آورده بود من کادو ام را باز کردم کتاب بوستان و گلستان بود من اون کتاب رو داشتم ولی فهمیدم که داستان و  نویسنده اش مثل هم نیست.

ممنون از همراهی شما

جناب سبحان حاجی زاده

 

 

چو ضحاک شد بر جهان شهریار                               برو سالیان انجمن شد هزار

سراسر زمانه بدو گشت باز                                     برآمد بر این روزگار دراز

نهان گشت کردار فرزانگان                                     پراگنده شد کام دیوانگان

هنر خوار شد جادویی ارجمند                                   نهان راستی آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز                                   به نیکی نرفتی سخن جز به راز

زمانی که ضحاک بر جهان پادشاه شد، هزار سال بر تخت پادشاهی تکیه داشت. در دوران پادشاهی او رسم و آیین فرزانگان از بین رفت و هنر خوار و بی ارزش شد. دست دیوان و جادوگران باز شده و در همه جا پراکنده شدند. کار ضحاک همه غارت و کشتن و غذا دادن به ماران سر دوشش شد.

روزگار سپری می شد تا اینکه دو جوان برومند به نام های گرمایل و ارمایل نزد ضحاک آمدند و به عنوان آشپز در قصر پادشاه مشغول کار شدند. آنها هر روز از دو جوان یکی را می کشتند و دیگری را پنهان می کردن و با این تدبیر هر ماه سی جوان را از کشته شدن نجات می دادند. پس از گذشت چهل سال، ضحاک خوابی می بیند.

ضحاک در خواب دید که جوانی دلیر، جنگاور و پهلوان با دو تن دیگر به نزدیک او آمدند، آن جوان با گرزی که در دست داشت بر سر او کوفت و سپس دو دستش را استوار بست و او را به کوه البرز برد و در آنجا زندانی کرد. فردای آن روز تمام ستاره شناسان را از نقاط مختلف کشور جمع کرده و خواب خودش را برای آنها بازگو کرد.

ستاره شناسان از ترس ضحاک، جرات سخن گفتن نداشتند و با خود می اندیشیدند که اگر حقیقت خواب را تعبیر کنیم، جان خود را از دست خواهیم داد و اگر هم آن را درست تعبیر نکنیم باز جان ما را خواهد گرفت. آنها سه روز مهلت خواستند و چون دوران مهلتشان سرآمد یکی از آنها که زیرک نام داشت دلیری کرد و گفت که جوانی به نام فریدون وقتی که بزرگ شود جوانی دلیر و نیرومند می‌شود و سپاهی جمع می آورد و به تو حمله می کند و تو را اسیر و در دماوند به بند خواهد کشید. ضحاک هرچه به دنبال فریدون گشت او را پیدا نکرد.

 

سلام 

فوتبالم هست تماشا کنید

ممنون میشم

 

غزل 435 با خوانش پدر مدیر وبلاگ ، عبدالحسین حاجی زاده از دیوان غزلیات حافظ علیه رحمه

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی

 

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است

که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

وگر طلب کند انعامی از شما حافظ

حوالتش به لب یار دلنواز کنید

سلام به وبلاگ ما خوش آمدید

ما از آمدن شما در وبلاگ متشکریم کلی مطالب خبری و حافظ خوانی مولانا خوانی سعدی خوانی عکس های سفر و سایر در این وبلاگ در نمایش است این وبلاگ رو تنظیم کردم که هرکس نظر میده بعد از تایید من نمایش داده میشود.

امکانات این وبلاگ خوب است و شما می توانید از وبلاگ من چیز ها یاد بگیرید.

من این وبلاگ را ساختم و با امکانات بهره وری و کلمات کیلدی استفاده کردم و اینکه من یادم رفت خودمو معرفی کنم.

سبحان حاجی زاده_پایه دوم _مجتمع آموزشی غیردولتی نخبگان جم

این مطلب ها  کمک کنید خیلی ممنون

امیدوارم از این متن خوش تون آمده باشه تا روز بعد و متن بعد 

خدا حافظ