سبحان حاجی زاده

در این وبلاگ خاطرات و سایر چیز ها رو می گذارم

در این وبلاگ خاطرات و سایر چیز ها رو می گذارم

۱۶ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

باسلام خاطره ی شب یلدا رو براتون تعریف می کنم شب یلدا  اولین شب فصل زمستان است و روز تولد داداشم سعید  هست. آن روز بهترین  روز زندگی من بود برای اینکه تولد یک دونه داداشم بوده من و پدر و مادرم دوستم حلما و مامان و باباش رو به خونه مون دعوت کردیم بیاد شب یلدا هر وقت آمدن کلی خوش گذرونی در خانه کردیم من  و حلما با هم حافظ خوانی  کردیم من 2 غزل از حافظ ، 1 داستان از شاهنامه فردوسی  و 1 غزل از دیوان شمس مولانا برایشان خواندم  و حلما  دوستم غزل یا رب این  نوگل خندان و گل عذاری را از حفظ برای ما  خواند. من با کمک مامانم یک کیک هندوانه ای درست کردیم که خیلی زیبا شده بود که شمع  کیک داداشم رو یک بار من و یک بار دوستم فوت کردیم بعد  یکم صحبت کردیم و کیک و ژله و توت فرنگی و کلی چیز خوردیم و بعد حلما دوستم رفت.

یادم رفت بهتون بگم حلما برای من و سعید  کادو آورده بود من کادو ام را باز کردم کتاب بوستان و گلستان بود من اون کتاب رو داشتم ولی فهمیدم که داستان و  نویسنده اش مثل هم نیست.

ممنون از همراهی شما

جناب سبحان حاجی زاده

 

 

چو ضحاک شد بر جهان شهریار                               برو سالیان انجمن شد هزار

سراسر زمانه بدو گشت باز                                     برآمد بر این روزگار دراز

نهان گشت کردار فرزانگان                                     پراگنده شد کام دیوانگان

هنر خوار شد جادویی ارجمند                                   نهان راستی آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز                                   به نیکی نرفتی سخن جز به راز

زمانی که ضحاک بر جهان پادشاه شد، هزار سال بر تخت پادشاهی تکیه داشت. در دوران پادشاهی او رسم و آیین فرزانگان از بین رفت و هنر خوار و بی ارزش شد. دست دیوان و جادوگران باز شده و در همه جا پراکنده شدند. کار ضحاک همه غارت و کشتن و غذا دادن به ماران سر دوشش شد.

روزگار سپری می شد تا اینکه دو جوان برومند به نام های گرمایل و ارمایل نزد ضحاک آمدند و به عنوان آشپز در قصر پادشاه مشغول کار شدند. آنها هر روز از دو جوان یکی را می کشتند و دیگری را پنهان می کردن و با این تدبیر هر ماه سی جوان را از کشته شدن نجات می دادند. پس از گذشت چهل سال، ضحاک خوابی می بیند.

ضحاک در خواب دید که جوانی دلیر، جنگاور و پهلوان با دو تن دیگر به نزدیک او آمدند، آن جوان با گرزی که در دست داشت بر سر او کوفت و سپس دو دستش را استوار بست و او را به کوه البرز برد و در آنجا زندانی کرد. فردای آن روز تمام ستاره شناسان را از نقاط مختلف کشور جمع کرده و خواب خودش را برای آنها بازگو کرد.

ستاره شناسان از ترس ضحاک، جرات سخن گفتن نداشتند و با خود می اندیشیدند که اگر حقیقت خواب را تعبیر کنیم، جان خود را از دست خواهیم داد و اگر هم آن را درست تعبیر نکنیم باز جان ما را خواهد گرفت. آنها سه روز مهلت خواستند و چون دوران مهلتشان سرآمد یکی از آنها که زیرک نام داشت دلیری کرد و گفت که جوانی به نام فریدون وقتی که بزرگ شود جوانی دلیر و نیرومند می‌شود و سپاهی جمع می آورد و به تو حمله می کند و تو را اسیر و در دماوند به بند خواهد کشید. ضحاک هرچه به دنبال فریدون گشت او را پیدا نکرد.

 

سلام 

فوتبالم هست تماشا کنید

ممنون میشم

 

غزل 435 با خوانش پدر مدیر وبلاگ ، عبدالحسین حاجی زاده از دیوان غزلیات حافظ علیه رحمه

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی

 

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است

که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

وگر طلب کند انعامی از شما حافظ

حوالتش به لب یار دلنواز کنید

سلام به وبلاگ ما خوش آمدید

ما از آمدن شما در وبلاگ متشکریم کلی مطالب خبری و حافظ خوانی مولانا خوانی سعدی خوانی عکس های سفر و سایر در این وبلاگ در نمایش است این وبلاگ رو تنظیم کردم که هرکس نظر میده بعد از تایید من نمایش داده میشود.

امکانات این وبلاگ خوب است و شما می توانید از وبلاگ من چیز ها یاد بگیرید.

من این وبلاگ را ساختم و با امکانات بهره وری و کلمات کیلدی استفاده کردم و اینکه من یادم رفت خودمو معرفی کنم.

سبحان حاجی زاده_پایه دوم _مجتمع آموزشی غیردولتی نخبگان جم

این مطلب ها  کمک کنید خیلی ممنون

امیدوارم از این متن خوش تون آمده باشه تا روز بعد و متن بعد 

خدا حافظ